ساحت سرخ اجابت
دوش یاران خبر سوختنش آوردند
صبح خاکستر خونین تنش آوردند
یا رب!این کشته ی خونین کدامین عرصه است؟
که زبازار تجردکفنش آوردند
این گلی بود که از خلوت خوشبوی بهار
بهرپرپر شدن اندرچمنش آوردند
ساحت سرخ اجابت ز شفاخانه ی وصل
مرهم تازه ی داغ کهنش آوردند
آنکه چون سرو سهی بدرقه شد با گل اشک
اینک ازمعرکه چون نسترنش آوردند
تو روزی باز میگردی
پشیمان باز میگردی!
هزاران گفتنی دردل،به سویم باز میگردی
زمانی که ترا چون ساغری خالی و بشکسته به کنجی افکندم آنگه
به سویم باز میگردی
تو شوق دیدنم داری و لیکن شرم نگذاردبه چشمانم بدوزی چشمهایت را
بدان سردی که روزی رفتی از پیشم، نگاهت می کنم اما نمی خواهم ترا چون پیش
دلت خواهد شکست آن سان که بشکستی دل مارا
محال است اینکه قلبم را دوباره زآن خود سازی
ندارم کینه ای از تو و لیکن آنچنان آزرده دل هستم
که حتی گر خدا گوید،نمی خواهم ترا ،دیگر نمیخواهم ترا ای دوست
تو آنروزی که میرفتی ندانستی غم مارا، نفهمیدی غرور مردی مارا
و تو با رفتنت در هم شکستی آن غروری را که کوهی بود
ندانستی که با افتادگان نتوان درافتادن، ندانستی خداروزی بگیرد دست هر افتاده ی بی آشیانی را
ندانستی که آه عاشقان روزی اثر دارد
گمان کردی فلک همواره میگردد به کام تو؟
گمان کردی خدا نادیده میگرد چه ها با حال ماکردی؟
دلم میخواست درس عبرتی باشی برای هرکه می تازد به ملک ما سیه بختان
دلم میخواست بعداز تو کسی قلبی نیازارد
به من گویی غرور و قلب من بشکن ،سرم بشکن، دلم بشکن
ولیکن عهدمان؛هرگز!
در آن روزی که میرفتی به تو گفتم که این چرخ و فلک بر کس نمی پاید!
نمی دانم شنیدی یا که نشنیدی ولیکن غرورت سد راهت شد.
توراگفتم مشو مغروربا افتادگان گردنکشی بس کن
ولی نشنیده بگذشتی،کنون سردر گریبانی،
(کسی حالت نمی داند)
به درد ما گرفتاری وکس دردت نمی داند
چه قصری ساختم از عشق در خواب و خیالاتم که تنها سوگلش بودی
کنون راضی به این هستی که در ویرانه ای هم پیش ما باشی
به من گویی که در زیر قدمهایت مرا جاده ولیکن من نمیخواهم ترا ای بی مروت یار
باور کن
که روزی باز می گردی و خواهی دید دنیا مالکی دارد؛خداوندی که میبیند چه آوردی به روز من
توروزی باز می گردی
پشیمان باز می گردی یقین دارم تو روزی باز می گردی...
نیایش
آفریدگارا آنکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خان ومان را چه کند
دیوانه کسی هردو جهانش بخشی
دیوانه تر هردو جهان را چه کند
بخشنده کریمی،بخشنده مهربانی
نبودم هستیم بخشیدی،هست شدم و روزیم دادی ناتوان بودم توانم عطا کردی،تو کرم و جود را دردل کریمان و بخشندگان به ودیعت نهادی.
به حبیبت محمدبه کلیمت موسی به خلیلت ابراهیم به روحت عیسی به ولیت علی سوگندت می دهم که در شدائد روزگار یاریم کنی.
در وسوسه های ابلیس چراغ ایمان در دلم برافروزی.
در رسوایی قیامت آبرویم را حفظ کنی.
از شعله های دوزخ نجاتم دهی.
تهی دست و روسیاه و شرمگین در آستانت ایستاده و در پیشگاهت به خاک افتاده ایم چه میشود که دستی از لطف و احسان بر سرما بکشی و مارا بنوازی و ببخشایی و عزت دنیا و آخرتمان ببخشی.
یا الرحم الراحمین